Posted on

امروز همگام با بقیهٔ حزب الهی های سایبر، به «بهشت‌زهرای نیایش» رفتیم.

این عبارت را یکی از «شهدای زنده» ساکن آسایشگاه، در توصیفِ «آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان نیایش» بکار برد.

او معتقد بود آن‌ها در ذهن مسئولین، مرده‌اند و فقط بسیجی‌هایی مثل خودشان خاکی، ملاقاتشان می‌کنند.

نمی‌شد به چهره‌های غبارگرفته و پر از چینِ درد و خاطرهٔ آن‌ها نگریست و اشک نریخت، حتی وقتی رفتارشان از دید ما دیدنی می‌شد و خنده‌دار!

راستی یکی از آن‌ها دلش می‌خواست وزیری را از نزدیک ببیند، ولی چه حیف که نمی‌دانست «فیسبوکِ» صهیونیستی کجاست؛ وگرنه شاید این جانبازِ خط شکنِ سپاه اسلام، توفیق زیارت یکی دوتا از وزرا را در سرزمین مجازی آمریکا می‌یافت؛ وزرایی که بجای «خط شکن»، از «فیلتر شکن» برای دیپلماسی فعالِ خود استفاده می‌کنند…

او از دولتی‌ها دلگیر بود، دولتی‌هایی که این روزها خیلی سرشان شلوغ است و وقت نکرده‌اند یادشان بی آید «انقلابی»های آسایشگاه نیایش را، که اگر نبودند، امروز «دیپلمات»های ما بجای گفتگوی تلفنی با اوباما و لبخندِ پایِ میزِ مذاکره، ぽrんふb باید تلاش می‌کردند کشورمان را به عنوان یک کشورِ اشغال‌شده از فصل هفتم منشور سازمان ملل، خارج کنند…!

او دل شکسته بود از نمایندگانِ مجلس و نمی‌دانست آن‌ها حتی وقتِ شرکت کردن در جلسه‌های مجلس را هم ندارند، چه رسد به مجالسه با چند جانبازِ دور از دسترس.

دقایق پایانی مراسم، همان راویِ دل شکستهٔ جانباز، از مجریِ هنرمند خواست فرصتی بدهد تا آوازی بخواند… صدابَر را گرفت و با طنین صدای مرحوم ایرج بسطامی، 逢田みなみ تصنیفِ «گل پونه‌ها» را  این‌گونه خواند:

…گل پونه‌ها نامهربانی آتشم زد، آتشم زد
گل پونه‌ها بی هم‌زبانی آتشم زد
می‌خواهم اکنون تا سحرگاهان بنالم
افسرده‌ام دیوانه‌ام آزرده جانم
گل پونه‌های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده‌ام تنهای تنها
من مانده‌ام تنها میان سیل غم‌ها…

چشم‌هایمان از خجالت، پاهایمان را دنبال می‌کردند و می‌رفتیم تا حریم کبریایی محارم الله را ترک گوییم که گویی بغض یکی از جانبازانِ خیره به در را ناخواسته شکستیم و صدای لرزانش تن مان را لرزاند، آن گاه که می‌گفت: «اشکتان را ریختید، آه تان را کشیدید، بروید، زودتر بروید و تا سال دیگر یادمان نکنید… بروید که هفته دفاع مقدس امسال هم تمام شد…»

– مراسم «غبارروبی از شهیدان زنده» به مناسبت گرامی داشت هفته دفاع مقدس، بهانهٔ قلمی شدن این سِیرنامه بود.
آلبوم عکس گوشه هایی از این دیدار / فیلم کوتاه از حاشیه های این مراسم / گزارش رادیو ایران از این مراسم.

– امروز (۱۸ مهرماه ۹۲) آقای دکتر روحانی به عیادت یک جانباز قطع نخاع رفتند، که بنده وظیفه خود می دانم ضمن اطلاع رسانی، از ایشان قدردانی کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *