شغال های جنبش سطل آشغال، چادری شدند!
و خدا اینگونه دشمنانش را از میان احمق ها بر می گزیند.
بوسه خورشید
خورشید خم شد؛ از گرمی بوسه اش ترسیدی! دل خورشید شکست، هوا سرد شد؛ بوسه خورشید را آرزو کردی. گرمی لبهایش را نفهمیدی…
شورش
در دلم آشوب است انقلابی بر پاست شاید این بار حکومت به شقایق برسد حاکم قلب من از ترس به خود می لرزد وضع چشمم […]